قاعده استحسان(1)
قاعده استحسان(1)
نویسنده : دكتر ابوالحسن محمدي
يكي از قواعد حقوق اسلامي كه در مذاهب و مكاتب مختلف مورد اختلاف قرار گرفته قاعده استحسان است مذهب حنفي و مالكي و حنبلي آن را قبول دارند و حجت مي دانند ولي مذهب شافعي و ظاهري آن را باطل مي دانند در مذهب اماميه نيز استحسان را حجت نمي شمارند و بكار بستن آن را حرام مي دانند, بنظر مي رسد اگر پيرامون چنين قاعده اي كه بين مذاهب اسلامي مورد اختلاف واقع شده مطالعه اي شود گوشه اي از حقوق اسلامي روشن شود بيفايده نخواهد بود بخصوص كه اين قاعده در كتب اماميه كمتر مورد بررسي قرار گرفته از نظر حقوقي نيز مساله قابل بررسي است در پايان بحث خواهيم ديد كه اين قاعده در حقوق عرفي هم مي تواند اعمال شود يا خير ؟ مطالبي كه در اين مقاله خواهد آمد به ترتيب زير است:
دليل حجيت استحسان
نكاتي پيرامون استحسان
نقش استحسان در حقوق
معناي لغوي و اصطلاحي استحسان
استحسان مشتق از حسن و در لغت به معناي نيك دانستن و پسنديدن است در اصطلاح اصول معنايي نزديك بهمين معني دارد و تعريف آن بشرح زير است :
1 _ علماي حنفي آن را چنين تعريف كرده اند : دليل ينقدح في نفس المجتهد لايقدر علي اظهاره لعدم مساعده العباره عنه يعني دليلي است كه نزد مجتهد ثابت است ولي نمي تواند بيانش كند چون الفاظ و عبارات ياراي آن ا ندارد.
تعريف ديگري كه از همين مكتب تعريف ابوالحسن كرخي است او مي گويد : هو العدول في مساله عن مثل ما حكم به في نظائر خلافه , لوجه اقوي , يقتضي العدول يعني استحسان اين است كه در مساله اي از حكمي كه مسائل همسان و همانند آن دارند چشم پوشي كرده حكم ديگري در آن باره بدهيم بواسطه دليل قوي تري كه مقتضي آن است.
2 _ علماي مالكي آن را چنين تعريف كرده اند : الاخذ بمصلحه جزئيه في مقابل دليل كلي يعني برتري دادن مصلحت خاصي در برابر دليلي كلي.
3 _ علماي جنبلي آن را بدين گونه آورده اند هو العدول بحكم المساله عن نظائر ها لدليل خاص من كتاب اوسنه يعني در مساله اي از حكمي كه نظائر آن دار بدليل خاصي عدول كنيم.
4 _ علماي شافعي چون استحسان را حجت نمي دانند بنقل تعريف هاي ياد شده و جزائيها پرداخته و آنها را رد كرده اند و در اين مورد بهترين مرجع كتاب مستصغاي غزالي و الاحكام آمده است.
5 _ علماي اماميه نيز مانند شافعيه استحسان را حجت نمي دانند و براي آن تعريفي نكرده اند و بذكر تعارف ديگران و رد آنها اكتفا كرده اند مرجع در اين بحث كتاب قوانين الاصول جلد دوم آخر مقصد چهارم است گرچه تعريفي كه در قوانين نقل شده در كتب عامه بدان صورت ديده نمي شود.
1 _ سهولت و آساني در عبادات و معاملات
2 _ رعايت منافع بيچاره و ناتوان .
3 _ تصحيح كارهاي انسان تا سر حد امكان.
4 _ رعايت آزادي بشر .
پيشوايان مذهب حنفي در درجه اول بقر آن و سنت احترام مي گذارد و معتقدند كه قرآن باصول كلي احكام اشاره سنت آنها را بيان و تاييد كرده است اخبار و احاديث پيغمبر در نظر اينان محترم و لازم الاتباع است ولي معتقدند كه اخبار صحيح كه مسلماً از پيغمبر رسيده بسيار كم و اندك است و از هفده خبر تجاوز نمي كند اجماع نيز با همه اهميتي كه دارد براي تكميل ادله مزبور كافي نيست پس اين عقل است كه بايد با توجه به اصول كلي حقوق اسلام كه از قرآن و سنت و اجماع بدست آمده موارد سكوت را بيان و نقائص را مرتفع سازد تعليل عقلي و درك رابطه عليت بين احكام و علل آنها حنفي ها را به حجيت قياس رهنمون گشته و هر جا اين درك عقلي نتايجي بار آورد كه بصلاح اسلام يا مسلمانان نباشد يا موجب مفسده و زياني شود و يا با اصول مسلم اسلام كه به چند تاي آن اشاره شده منافات داشته باشد خشكي استنتاج هاي عقلي را با كمك قواعد ديگر مثل استحسان تعديل مي كند بكار بستن استحسان بين فقهاي حنفي بسيار زياد است و از مطالعه كتب آنها اين امر روشن مي شود چنانكه محمد بن حسن شيباني در كتاب مبسوط مكرر مي نويسد كه استحسن و ادع القياس يعني قياس را ترك و به استحسان عمل مي كنم پس باين نتيجه مي رسيم كه در مذهب حنفي استحسان صرفا اين نيست كه مجتهد چيزي را بعقل خود خوب بداند هر چند بر آن دليلي نداشته باشد چنانكه مفاد تعريف اول است كه از آنها نقل شده بلكه , در اين مذهب استحسان بيكي از اين دو معني است:
1 _ برتري نهادن قياس خفي بر قياس جلي .
2 _ استثنا يك مساله جزئي از يك قاعده كلي
براي روشن شده مساله مثالي مي زنيم : مي دانيم طبق قاعده كلي در حقوق اسلام تصرفات مالي سفيه غير نافذ است: و در صورتيكه ولي يا قيم او آن را تنفيذ كند كامل مي شود و اگر رد كنند باطل مي شود حال هرگاه سفيهي وصيت كند كه مقداري از اموالش را در كار خيري مصرف كنند آيا چنين وصيتي صحيح است؟ علي القاعده بايد غير نافذ باشد ولي حنفي ها آن را صحيح مي دانند و باستحسان متمسك و مي گويند غرض از ممنوع ساختن سفيه از تصرف در اموالش اين است كه بزيان خودكاري نكند تا ندار و درمانده نگردد و سر بار ديگران و جامعه نشود اينها همه براي زمان زنده بودن او هدف هاي درستي است ولي اگر وصيت او را در كار خيري پس از مرگش بپذيريم چه زياني بر او وارد مي شود و چه اثر بدي بر ديگران يا جامعه باقي مي گذارد ؟ هيچ پس از بهتر است كه برخلاف قياس و قاعده چنين وصيتي را صحيح بدانيم؟
در باب استحسان از كتاب الرساله مي گويد: طريق اجتهاد قرآن و سنت و اجماع و قياس است و استحسان را مي توان در شمار اين طريق آورد… اگر بتوان استحسان بر خلاف قياس را حجت دانست هركسي خواهد توانست كه در فقه و حقوق اسلامي اظهار نظر كند هر چند با علوم اسلامي آشنايي كامل نداشته باشد و در همين فصل است كه مي گويد : و انما الا ستحسان حكم بر وفق ميل و هوي است و در كتاب الام با بياني ديگر همين ايرادات را باز گو مي كند و مي نويسد عمل استحسان بر خلاف آيه قرآن است كه مي گويد ( ايحسب الانسان ان يترك سدي ) زيرا كسي كه مي پندارد در موضوعي حكم شرعي از طرق معمول آن قرآن و سنت و اجماع و قياس است بيان نشده و به ميل و انتخاب او واگذار شده است درست همان پنداري را دارد كه در اين آيه مورد نكوهش قرار گرفته است و ادامه مي دهد كه هركس باستحسان عمل كند عليه خود اقامه برهان كرده است چه معناي استحسان اين است كه خدا و پيغمبر دستوري ندارد و او به ميل خود عمل كرده است و دليل بطلان اين گفته در خود آن است و سپس مي گويد استحسان را در فقه بكار بست تفاوتي بين مجتهدين و دانشمندان علوم عقلي باقي نمي ماند و آنها هم بايد بتوانند در مسائل ديني حكم دهند چه فرق آنها اين است كه مجتهدين بقر آن و سنت رسول خدا و عقايد علماي دين يعني اجماع و علل احكام و قياس آگاهند و اينها است طرقي كه بايد در استنباط احكام شرعي بكار برد ولي اگر استحسان و انتخاب بميل و سليقه بتواند در اين كار موثر باشد بايد دانشمندان ديگر هم مجاز باشند كه در مسائل و احكام شرعي استنباط كنند و اين نتيجه اي است فاسد كه هر مسلماني آن را رد مي كند و در آخر مي نويسد عمل به استحسان مستلزم پذيرفتن احكام مختلف است و بالاخره اين گفته شافعي مشهور است كه (من استحسن فقد شرع) هر كس امتحان را بكار برد در شرع گذاشته است يا تشريع و قانونگذاري كرده است در حالي كه هيچكس جز پيغمبر حق قانونگذاري ندارد.
حق حق است هر چند مردم آن را نپذيرند و باطل باطل است هر چند مردم آن را بپسندند پس به اين نتيجه مي رسيم كه استحسان (پسنديدن و نپسنديدن مردم) هوي و هوس و گمراهي است.
منبع: www.lawnet.ir
معناي لغوي و اصطلاحي استحسان
دليل حجيت استحسان
نكاتي پيرامون استحسان
نقش استحسان در حقوق
معناي لغوي و اصطلاحي استحسان
استحسان مشتق از حسن و در لغت به معناي نيك دانستن و پسنديدن است در اصطلاح اصول معنايي نزديك بهمين معني دارد و تعريف آن بشرح زير است :
1 _ علماي حنفي آن را چنين تعريف كرده اند : دليل ينقدح في نفس المجتهد لايقدر علي اظهاره لعدم مساعده العباره عنه يعني دليلي است كه نزد مجتهد ثابت است ولي نمي تواند بيانش كند چون الفاظ و عبارات ياراي آن ا ندارد.
تعريف ديگري كه از همين مكتب تعريف ابوالحسن كرخي است او مي گويد : هو العدول في مساله عن مثل ما حكم به في نظائر خلافه , لوجه اقوي , يقتضي العدول يعني استحسان اين است كه در مساله اي از حكمي كه مسائل همسان و همانند آن دارند چشم پوشي كرده حكم ديگري در آن باره بدهيم بواسطه دليل قوي تري كه مقتضي آن است.
2 _ علماي مالكي آن را چنين تعريف كرده اند : الاخذ بمصلحه جزئيه في مقابل دليل كلي يعني برتري دادن مصلحت خاصي در برابر دليلي كلي.
3 _ علماي جنبلي آن را بدين گونه آورده اند هو العدول بحكم المساله عن نظائر ها لدليل خاص من كتاب اوسنه يعني در مساله اي از حكمي كه نظائر آن دار بدليل خاصي عدول كنيم.
4 _ علماي شافعي چون استحسان را حجت نمي دانند بنقل تعريف هاي ياد شده و جزائيها پرداخته و آنها را رد كرده اند و در اين مورد بهترين مرجع كتاب مستصغاي غزالي و الاحكام آمده است.
5 _ علماي اماميه نيز مانند شافعيه استحسان را حجت نمي دانند و براي آن تعريفي نكرده اند و بذكر تعارف ديگران و رد آنها اكتفا كرده اند مرجع در اين بحث كتاب قوانين الاصول جلد دوم آخر مقصد چهارم است گرچه تعريفي كه در قوانين نقل شده در كتب عامه بدان صورت ديده نمي شود.
بررسي تعريف ها
ارزش استحسان در مذاهب مختلف اسلامي
مذهب حنفي
1 _ سهولت و آساني در عبادات و معاملات
2 _ رعايت منافع بيچاره و ناتوان .
3 _ تصحيح كارهاي انسان تا سر حد امكان.
4 _ رعايت آزادي بشر .
پيشوايان مذهب حنفي در درجه اول بقر آن و سنت احترام مي گذارد و معتقدند كه قرآن باصول كلي احكام اشاره سنت آنها را بيان و تاييد كرده است اخبار و احاديث پيغمبر در نظر اينان محترم و لازم الاتباع است ولي معتقدند كه اخبار صحيح كه مسلماً از پيغمبر رسيده بسيار كم و اندك است و از هفده خبر تجاوز نمي كند اجماع نيز با همه اهميتي كه دارد براي تكميل ادله مزبور كافي نيست پس اين عقل است كه بايد با توجه به اصول كلي حقوق اسلام كه از قرآن و سنت و اجماع بدست آمده موارد سكوت را بيان و نقائص را مرتفع سازد تعليل عقلي و درك رابطه عليت بين احكام و علل آنها حنفي ها را به حجيت قياس رهنمون گشته و هر جا اين درك عقلي نتايجي بار آورد كه بصلاح اسلام يا مسلمانان نباشد يا موجب مفسده و زياني شود و يا با اصول مسلم اسلام كه به چند تاي آن اشاره شده منافات داشته باشد خشكي استنتاج هاي عقلي را با كمك قواعد ديگر مثل استحسان تعديل مي كند بكار بستن استحسان بين فقهاي حنفي بسيار زياد است و از مطالعه كتب آنها اين امر روشن مي شود چنانكه محمد بن حسن شيباني در كتاب مبسوط مكرر مي نويسد كه استحسن و ادع القياس يعني قياس را ترك و به استحسان عمل مي كنم پس باين نتيجه مي رسيم كه در مذهب حنفي استحسان صرفا اين نيست كه مجتهد چيزي را بعقل خود خوب بداند هر چند بر آن دليلي نداشته باشد چنانكه مفاد تعريف اول است كه از آنها نقل شده بلكه , در اين مذهب استحسان بيكي از اين دو معني است:
1 _ برتري نهادن قياس خفي بر قياس جلي .
2 _ استثنا يك مساله جزئي از يك قاعده كلي
براي روشن شده مساله مثالي مي زنيم : مي دانيم طبق قاعده كلي در حقوق اسلام تصرفات مالي سفيه غير نافذ است: و در صورتيكه ولي يا قيم او آن را تنفيذ كند كامل مي شود و اگر رد كنند باطل مي شود حال هرگاه سفيهي وصيت كند كه مقداري از اموالش را در كار خيري مصرف كنند آيا چنين وصيتي صحيح است؟ علي القاعده بايد غير نافذ باشد ولي حنفي ها آن را صحيح مي دانند و باستحسان متمسك و مي گويند غرض از ممنوع ساختن سفيه از تصرف در اموالش اين است كه بزيان خودكاري نكند تا ندار و درمانده نگردد و سر بار ديگران و جامعه نشود اينها همه براي زمان زنده بودن او هدف هاي درستي است ولي اگر وصيت او را در كار خيري پس از مرگش بپذيريم چه زياني بر او وارد مي شود و چه اثر بدي بر ديگران يا جامعه باقي مي گذارد ؟ هيچ پس از بهتر است كه برخلاف قياس و قاعده چنين وصيتي را صحيح بدانيم؟
مذهب مالكي
مذهب حنبلي
مذهب شافعي
در باب استحسان از كتاب الرساله مي گويد: طريق اجتهاد قرآن و سنت و اجماع و قياس است و استحسان را مي توان در شمار اين طريق آورد… اگر بتوان استحسان بر خلاف قياس را حجت دانست هركسي خواهد توانست كه در فقه و حقوق اسلامي اظهار نظر كند هر چند با علوم اسلامي آشنايي كامل نداشته باشد و در همين فصل است كه مي گويد : و انما الا ستحسان حكم بر وفق ميل و هوي است و در كتاب الام با بياني ديگر همين ايرادات را باز گو مي كند و مي نويسد عمل استحسان بر خلاف آيه قرآن است كه مي گويد ( ايحسب الانسان ان يترك سدي ) زيرا كسي كه مي پندارد در موضوعي حكم شرعي از طرق معمول آن قرآن و سنت و اجماع و قياس است بيان نشده و به ميل و انتخاب او واگذار شده است درست همان پنداري را دارد كه در اين آيه مورد نكوهش قرار گرفته است و ادامه مي دهد كه هركس باستحسان عمل كند عليه خود اقامه برهان كرده است چه معناي استحسان اين است كه خدا و پيغمبر دستوري ندارد و او به ميل خود عمل كرده است و دليل بطلان اين گفته در خود آن است و سپس مي گويد استحسان را در فقه بكار بست تفاوتي بين مجتهدين و دانشمندان علوم عقلي باقي نمي ماند و آنها هم بايد بتوانند در مسائل ديني حكم دهند چه فرق آنها اين است كه مجتهدين بقر آن و سنت رسول خدا و عقايد علماي دين يعني اجماع و علل احكام و قياس آگاهند و اينها است طرقي كه بايد در استنباط احكام شرعي بكار برد ولي اگر استحسان و انتخاب بميل و سليقه بتواند در اين كار موثر باشد بايد دانشمندان ديگر هم مجاز باشند كه در مسائل و احكام شرعي استنباط كنند و اين نتيجه اي است فاسد كه هر مسلماني آن را رد مي كند و در آخر مي نويسد عمل به استحسان مستلزم پذيرفتن احكام مختلف است و بالاخره اين گفته شافعي مشهور است كه (من استحسن فقد شرع) هر كس امتحان را بكار برد در شرع گذاشته است يا تشريع و قانونگذاري كرده است در حالي كه هيچكس جز پيغمبر حق قانونگذاري ندارد.
مذهب شيعه
مذهب ظاهري
حق حق است هر چند مردم آن را نپذيرند و باطل باطل است هر چند مردم آن را بپسندند پس به اين نتيجه مي رسيم كه استحسان (پسنديدن و نپسنديدن مردم) هوي و هوس و گمراهي است.
منبع: www.lawnet.ir
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}